کنکوری ها موفق باشید...
با آرزوی موفقیت برای کنکوریها مخصوصا آبجی دوست گلم مونس جون....
با آرزوی موفقیت برای کنکوریها مخصوصا آبجی دوست گلم مونس جون....
ای عزیزان پشت کنکوری تا به کی داغ و درد و رنجوری ؟
تا به کی تست چند منظوره ؟ تا به کی التهاب و دلشوره ؟
شوخی و طعن این و آن تا چند ؟ ترس و کابوس امتحان تا چند ؟
غرق بحر تفکرید که چی ؟ بی خودی غصه میخورید که چی ؟
گیرم اصلاً شما به طور مثال کشکی، از بخت خوش، به فرض محال
زد و شایسته دخول شدید توی کنکور هم قبول شدید
یا گرفتید با درایت و شانس مدرک فوق دیپلم، لیسانس
گیرم این نحسی است، سعدش چی ؟ اصلاً این هم گذشت، بعدش چی ؟
تازه از بعد آن گرفتاری نوبت رخوت است و بیکاری
بعد مستی، خمار باید بود هی به دنبال کار باید بود
آنچه داروی دردمندی هاست صفحات نیازمندی هاست
گر رضایت دهی تو آخر سر گه شوی منشی فلان دفتر
به تو گویند : بعله، دفتر ما هست محتاج آدمی دانا
آشنا با اتوکد و اکسل و فری هند و آوت لوک و کورل
باید البته لطف هم بکند چای هم، بین تایپ، دم بکند
بکشد وانگهی به خوش رویی هفته ایی یک دوبار جارویی
این که از این، حقوق هم فعلاً ماهیانه چهل هزار تومن!
پس بیایید و عز و جز نکنید بی خودی هی جلز ولز نکنید
شاعر، خواسته از ابتدای کار بگه کنکور بدردتون نمیخوره بابا ! اما انتهای کار به این نتیجه میرسه که چاره ای بجز درس خوندن ندارید! پس درساتونو بخونید تا یه رشته خوب تو یه دانشگاه عالی قبول بشید و ارباب خودتون، خودتون باشید ...
براى بسيارى از مردم، تغيير، بسيار دشوار و چالش برانگيز است به اين جهت، آنها ليست تغييرات مورد نظرشان را هر سال با خود به سال بعد مىبرند.
به ليست تغييراتى که مىخواهيد در زندگى خود به وجود آوريد نگاه کنيد. ليست شما ممکن است موارد زير را برداشته باشد:
1 - کاهش وزن
2 - انتخاب شغل بهتر
3 - مواجه شدن با هراسها
4 - افزايش اعتماد به نفس
5 - بهبود زندگى عشقى
6 - احساس افسردگى کمتر و رضايتمندى بيشتر از زندگى
7 - يادگيرى مهارتهاى کنار آمدن با استرس در محيط کار
8 - رها کردن خود از گذشته
اينها برخى از موضوعات پيچيدهاى هستند که مردم معمولاً با آنها مواجهند. ممکن است بعضى از آنها در ليست شما هم قرار داشته باشند. براى بسيارى از مردم، تغيير، بسيار دشوار و چالش برانگيز است به اين جهت، آنها ليست تغييرات مورد نظرشان را هر سال با خود به سال بعد مىبرند.
...
امید یعنی بدونی٬ تا هستی میتونی تغییر کنی و دنیا رو تغییر بدی.
امید یعنی بدونی٬ خداوند دوستت داره و اگه به تو زمان داده معنیش اینه که توی این فرصت میشه یه کارایی کرد.
امید یعنی این که همیشه بخشش خداوند را از اشتباه خود بزرگتر بدانیم.
امید یعنی این که اگر دانه ی زندگی صد بار از دستمان رها شد٬باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم این بار٬ محکم تر گام برداریم.
*****
هر چیزی از جنس خداست.
می دونی چرا؟
چون جز خدا چیزی وجود نداره!
و نقطه ی مقابل خدا «هیچی»یه.
پس هر چیزی لیاقت اینو داره که عاشقش بشی!
البته اینو فراموش نکن: گاهی اوقات خشم هم یکی از جلوه های عشقه!
امید یعنی اینکه بدونی:
برای انجام کارهای بزرگ همیشه نمیشه یک گام بزرگ برداشت
بعضی وقتا هم باید یه عالمه گام کوچیک برداریم
- بچه که بودیم، چه دلهای بزرگی داشتیم، اکنون که بزرگیم، چه دلتنگیم!
- کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود.
- کاش برای حرفزدن، نیازی به صحبتکردن نداشتیم و فقط «نگاه» کافی بود.
- بچه که بودیم تو جمع گریه میکردیم، بزرگ که شدیم، تو خلوت.
- بچه که بودیم راحت دلمون نمیشکست، بزرگ که شدیم، خیلی آسون دلمون میشکنه.
- بچه که بودیم همهرو ۱۰تا دوست داشتیم، بزرگ که شدیم، بعضیهارو هیچی، بعضیهارو کم و بعضیهارو بینهایت دوستداریم.
- بچه که بودیم قضاوت نمیکردیم و همه یکسانبودن، بزرگ که شدیم، قضاوتهای درست و غلط موجب شد که اندازهی دوستداشتنمون تغییر کنه.
- بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم، یکساعت بعد از یادمون میرفت، بزرگ که شدیم، گاهی دعواهامون سالها تو یادمون میمونه و آشتی نمیکنیم.
- بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم میشدیم، بزرگ که شدیم، حتی ۱۰۰تا کلاف هم سرگرممون نمیکنه.
- بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود، بزرگ که شدیم، کوچکترین آرزومون، داشتن بزرگترین چیزه.
- بچه که بودیم آرزومون بزرگشدن بود، بزرگ که شدیم، حسرت برگشتن به بچگیرو داریم.
- بچه که بودیم تو بازیهامون همهاش ادای بزرگترهارو درمیآوردیم، بزرگ که شدیم، همهاش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی.
همه مردان و زنان به دلایل گوناگون و تنها به یک دلیل عمده – پاکیزه بودن – به دنبال راه هایی هستند تا از شر موهای زاید خود خلاص شوند.تیغ،موم،نخ،کرمهای موبر،دستگاههای اپیلاتور و در نهایت،لیزر به شما کمک میکند تا بر این موها که رشدشان تمامی ندارد،فایق آیید اما روش انجام آنها و اینکه کدام یک بهترین است از جمله مواردی است که در این مقاله به آن اشاره می کنیم.
اگه دلت گرفته؛ اگر فکر می کنی هیچی آرومت نمی کنه؛ اگه از همه کس و همه چی خسته شدی؛ اگه بی حوصله شدی؛ اگه از ته دل ناراحتی؛ اگه مدام اتفاقای بد می افته؛ اگه هیچ کس درکت نمی کنه؛ اگه... اگه... اگه...
بدون فقط یه کار باید بکنی... نگاهتو عوض کنی!
خدا خیلی دوستت داره که وقتی درس نمی خونی نمره ت بد می شه. اگه نمره ت خوب می شد تو دیگه درس نمی خوندی و اتفاقای بدتری برات می افتاد.
خدا خیلی دوستت داره که وقتی اشتباهی می کنی مامان دعوات می کنه... اگه دعوات نمی کرد تو مدام اشتباه می کردی و زندگیت نابود می شد.
خدا خیلی دوستت داره که همه بهت گیر می دن. این نشون می ده که برای خیلی ها مهمی و دوست ندارن از دست بری...
خدا خیلی دوستت داره که امروز ماشین خراب بود و تو دیرتر به کلاست رسیدی. چون شاید تصادف می کردی و اصلا نمی رسیدی.
خدا خیلی دوستت داره که قرارت با دوستت به هم خورد. چون شاید می خواست حرفای اشتباهی بهت بزنه و ناراحتت کنه و الان پشیمون شده...
می بینی؟... می تونی با عوض کردن نگاهت همه چی رو مثبت کنی... به آرزوهات برسی و نگران نباشی. آروم بشی. وقتی دلمون گرفته، یا از چیزی ناراحتیم یا می ترسیم. یا غصه گذشته یا ترس از آینده... وقتی همه چی رو از خدا بدونیم، وقتی مطمئن باشیم خدا دوستمون داره و مواظبمون هست... کارهامون رو به سمت اون جهت می دیم و اون وقته که همه چی سر و سامون می گیره...
توکلت الی الله...
داشتن روابط خوب ,برای آرامش
برای داشتن روابط خوب و شایسته با دیگران، لازم است تا نکاتی را یاد بگیریم که برخی از آنها را می توان به کسب مهارتی مهم و ارزشمند تشبیه کرد.
بسیاری از ما در ارتباط با دنیای اطراف و ادم هایی که هر یک به نوعی با انها در رابطه هستیم، دچار اشتباه و تصورات غلطی می شویم که بر نحوه روابط ما اثر می گذارند. یکی از ویژگیهای شایع در میان اغلب مردم این است که وقتی با حرف، سخن و حتی عملی روبرو می شوند، بلافاصله به شرح و تفسیر آن می پردازند آن هم به گونه ای که خودشان فکر می کنند و می خواهند که فکر کنند.
تفسیر سخن دیگران را می توان به عنوان حرکتی زشت و مخرب یاد کرد که نه تنها موجب بی احترامی و عدم علاقه دیگران می شود، بلکه انرژی زیادی هم از انسان می گیرد و تاثیر منفی بر انسان دارد.
برخی از افراد در گفتگو با طرف مقابل، او را وادار به عجله می کنند و یا میان حرف او می روند و بعضا به اتمام جمله طرف مقابل می پردازند. این رفتار تاثیر منفی بر افراد می گذارد و احساس بدی برای آنها ایجاد می کند.
به خاطر داشته باشید که هر انسانی موظف است که مراقب افکار خودش باشد و به حرف ها و سخنان اطرافیانش هم اهمیت دهد و مراقب باشد تا به شرح و تفسیر حرف سایرین نپردازد و فرصت این کار را به خودشان واگذار کند. این رفتار، متاسفانه در میان اغلب مردم، شایع است و دو طرف صحبت را در شرایطی قرار می دهد تا به سرعت فکر کنند و به سرعت سخن گویند و به این ترتیب هر دوی آنها، با حالتی عصبی و سرخورده روبرو می شوند. این اقدام گه گاه موجب بروز اختلاف و تنش میان افراد می شود چرا که همه در برابر کسی که به حرف هیچ کس گوش نمی کند، مقاومت می کنند.
باید از کسانی که دچار چنین رفتاری هستند این سوال پرسیده شود که چطور می توانید وقتی بی وقفه صحبت می کنید، شنونده خوبی هم باشید؟ این بدان معناست که برخی از افراد، فرصت خوب گوش دادن را از خود می گیرند و فرصت سخن گفتن را هم از طرف مقابل می گیرند. بهتر است این افراد به این موضوع فکر کنند که نباید حرف دیگران را قطع کنند. این یک تمرین ساده است که بتوانید به محض متوجه شدن این موضوع که حرف دیگران را قطع کرده اید، عمل خود را متوقف کنید و دست نگه دارید.
آن زمان متوجه خواهید شد که این کار، چیزی بیشتر از یک عادت ساده که قادر به دیدنش شده اید، نیست. این یک خبر خوب و خوشایند است ، چرا که آنچه باید انجام دهید همین است که به محض فراموش کردن به خودتان یادآوری کنید. صبور باشید و تحمل کنید و به دیگران این اجازه را بدهید که حرفشان را کامل بزنند و خودشان آنطور که لازم است به توضیح و تفسیر کلام خویش بپردازند و هر چه دوست دارند را بازگو کنند. در این صورت متوجه خواهید شد که در ارتباط با مردم، زندگی شما و شخصیت شما رشد می کند. این یک عمل ساده و کوچک است اما همین عمل ساده در زمان برقراری ارتباط با دیگران، موجب آرامش و راحتی شما و القاء احساسی مثبت به طرف مقابلتان می شود.
وقتی یاد بگیریم که به دیگران گوش دهیم و کلامشان را تشریح نکنیم، ضربان قلب ما کاهش می یابد و از هم نشینی و گفتگو با دیگران، لذت خواهیم برد. پس بهتر است به حفظ آرامش تان بیندیشید و از گفتگوهای دو نفره لذت ببرید
اغلب افراد از اینکه حس کنند کسی به انها گوش می دهد و صدایشان شنیده می شود و البته تفسیری غیر از آنچه مورد نظرشان بوده، از کلام و سخن آنها نمی شود، احساس مثبت و آرامی پیدا می کنند. وقتی یاد بگیریم که به دیگران گوش دهیم و کلامشان را تشریح نکنیم، ضربان قلب ما کاهش می یابد و از هم نشینی و گفتگو با دیگران، لذت خواهیم برد. پس بهتر است به حفظ آرامش تان بیندیشید و از گفتگوهای دو نفره لذت ببرید و بدانید این یک راه حل ساده و آسان، برای آرامش و دوست داشتن مردم است و دوست داشتن مردم، پدیده ای ارزشمند و والاست که دستاوردهای زیادی را برای شما به ارمغان می آورد.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي اوني که زود ميرنجه زود ميره، زود هم برميگرده. ولي اوني که دير ميرنجه دير ميره، اما ديگه برنميگرده ...
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي رنج را نبايد امتداد داد بايد مثل يک چاقو که چيزها را ميبره و از ميانشون ميگذره از بعضي آدمها بگذري و براي هميشه قائله رنج آور را تمام کني.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي بزرگ*ترين مصيبت براي يک انسان اينه که نه سواد کافي براي حرف زدن داشته*باشه نه شعور لازم براي خاموش ماندن.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي مهم نيست که چه اندازه مي بخشيم بلکه مهم اينه که در بخشايش ما چه مقدار عشق وجود داره.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي شايد کسي که روزي با تو خنديده رو از ياد ببري، اما هرگز اوني رو که با تو اشک ريخته، فراموش نکني.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي توانايي عشق ورزيدن؛ بزرگ*ترين هنر دنياست. به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي از درد هاي کوچيکه که آدم مي ناله؛ ولي وقتي ضربه سهمگين باشه، لال مي شه.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي اگر بتوني ديگري را همونطور که هست بپذيري و هنوز عاشقش باشي؛ عشق تو کاملا واقعيه.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي هميشه وقتي گريه مي کني اوني که آرومت ميکنه دوستت داره اما اوني که با تو گريه ميکنه عاشقته.
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي کسي که دوستت داره، همش نگرانته. به خاطر همين بيشتر از اينکه بگه دوستت دارم ميگه مواظب خودت باش.
و بالاخره خواهي فهميد که :
هميشه يک ذره حقيقت پشت هر"فقط يه شوخي بود" هست.
يک کم کنجکاوي پشت "همين طوري پرسيدم" هست.
قدري احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداري خرد پشت "چه ميدونم" هست.
و اندکي درد پشت "اشکالي نداره" هست.
سلام هم پاتوقی ها ی گل..
.
اعیاد شعبانیه رو به همتون تبریک میگم.
دوستان این پست تا نیمه شعبان که مصادف هست با میلاد منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج)ثابت میمونه ولی خواهش من از شما هم پاتوقی ها اینه که نظرات جملات -احادیث -و هر چی دل تنگتون میخواد بگید رو در صورتی که مایلید مطرح کنید.
با تشکر فراوان مدیروبلاگ....
1. با خانومت داری از یه مغازه لباس فروشی دیدن می کنی و ایشون از یه لباس 250000 تومنی خوشش میاد:
الف- زود با هم میرین تو مغازه و تمام حقوق یه ماهتو دو دستی تقدیم صاحب مغازه می کنی و تا آخر اون ماه غذاهای طبیعی از قبیل باد و نور و هوا و ... می خورین!
ب- تا خانوم میاد اون لباسو نشونت بده خودتو به کوچه علی چپ میزنی انگار نه انگار که با تو بوده ! یه جوری مثل برق و باد از اونجا دورش میکنی و تا اون لباس از مد نیفتاده به اون منطقه بر نمیگردی!
2. با خانومت داری میری رستوران, موقعی که به رستوران می رسید:
الف- مثل زن ذلیلا میری جلو و دو دستی درو براش باز میکنی که احتمالاً اونایی که از اونجا رد میشن فکر میکنن جنابعالی پادو تشریف دارید!
ب- بهش دستور میدی هر چه زودتر درو باز کنه !
3. خونتون مهمون دارید:
الف- زود پا میشی و واسه خنده مهمونا هم که شده مثل دست و پا چلفتی ها واسشون چایی میریزی و میاری.
ب- با قیافه کاملاًجدی و مردانه(جنم دار) اشاره میکنی خانومت هر چه زودتر واسه شما و مهمونا چایی بیاره.
4. یه روز تعطیل باحال:
الف- با همسرت میری بیرون و اون روز مثل علاف ها تو خیابون ول میگردید! و شب گرسنه و تشنه میاین خونه و یه چیز حاضری میخورین تا صبح کله سحر برید سر کار!
ب- بدون توجه به همسرت شب قبل از روز تعطیل, با دوستات قرار میزاری تا فردا برید گردش و کلی حال کنید و بعد از ظهرشم برید استخر و اگه زنت هم زیاد حرف زد فوری می فرستیش خونه مامانش اینا!
5. خانومت رفته عروسی و تو با دوستات تو خونت جمع شدید که یه دفعه خانومت مثل جن بسم الله ضاهر میشه:
الف- یهویی خودتو گم میکنی و به دوستات میگی اصلا ًنخندن و زود میری پیش خانومت و التماس میکنی آبروتو جلو دوستات نبره!
ب- اصلاً انگار نه انگار خانومت اومده. با دوستاتون میگید و میخندید و خانومت حتی جرأت نمیکنه بیاد سلام کنه!
6. داری تو تراس سیگار میکشی که ییهو خانومت سر میرسه:
الف- خودتو گم میکنی و نمیدونی چیکار کنی. شایدم سیگارو قورت بدی! اونوقت باید پول 100 باکس سیگاررو بدی واسه دوا درمون!
ب- برمیگردی و با قیافه حق به جانب به خانومت دستور میدی یه لیوان چایی واست بیاره(چایی بعد از سیگار خیلی فاز میده!)
7. امروز قراره مادر زنت با شصتاد تا از فامیلاش مثل قوم تاتار حمله کنن خونتون واسه ناهار:
الف- اون روزو مرخصی میگیری و همش تو خونه میمونی و به همسرت کمک میکنی تا مادر زن و قومش بیان واسه قتل و غارت و چپاول...
ب- ساعت 2 اون روز که خانومت زنگ زد : کجا موندی؟ بهش میگی امروز سرت شلوغه و رییس گفته باید امشب تا ساعت 11 اضافه کار بمونی وگرنه اخراجی!!!
8. تو شرکت نشستی و داری با منشی خوشگلت گل میگی و گل میشنوی که یهو خانومت بدون در زدن وارد اتاقت میشه:
الف- جلو منشیه به تته پته میفتی و رنگت مثل چغندر سرخ میشه
ب- خانومتو از اتاق میفرستی بیرون و بهش گوشزد میکنی وقتی میخواد بیاد تو باید در بزنه (اصل اول تمدن!)
9. ساعت 2.30 نصفه شب صدای بچه 4 ماهتون از خواب بیدارت میکنه و پی میبری که آقا پسر گلت دسته گل به آب داده:
الف- زود پا میشی و در یک حرکت برق آسا بچه رو عوض میکنی طوری که خانم محترمت اصلاً نفهمه وخواب شیرینش قطع نشه و تا صبح بوی خوب آقا پسر تو مشامت بمونه!
ب- هماهنگ با بچه شروع میکنی به داد زدن و این کارو اینقدر ادامه میدی تا بالاخره خانومت بیدار بشه و همه کارا رو انجام بده، چون هر چی باشه اونه که بچه رو به دنیا آورده و خودشم مسئول خرابکاری هاشه!!!!!
توضیحات: برای هر پاسخ الف 0 امتیاز و برای هر پاسخ درست (ب) 2 امتیاز در نظر بگیر.
اگه امتیازت 15 به بالا بود:
آقا تبریک میگم! شما یه مرد نمونه هستی. در عین حال انسانی فهیم ، منطقی ، تابع نظم، با کمالات،
شریف و خانواده دوست هستی! همسرت بهت افتخار میکنه!!
ایول بابا تو دیگه کی هستی! تو تمام مراحل زندگیت موفق هستی!
اگه امتیازت بین 15-5 بود:
شما مردی هستی که یه کم به همسرت رو میدی.در عین حال مرد چندان موفقی نیستی و تزلزل شخصیت
داری! دلیلش هم گوش کردن به حرف همسرته ! باید به خودت بیای و شکوه و اقتدار یه مردو به خاطر بیاری !
اگه امتیازت کمتر از 5 بود:
خاک بر سرت! آخه به تو هم میگن مرد؟!؟! آبروی هر چی مرده بردی... مرده! جسد..خجالت نمیکشی
نشستی اینجا واسه من تست هم میدی؟!؟!؟
• اووووووووووه !!! پس اشتباه بریدم!
• كسی ساعت مچی منو ندیده؟!
• دیشب تا دیر وقت مهمونی بودم. یادم نمی آد هیچوقت تو عمرم آن قدر ........ !
• وای! صفحه ی 47 دستورالعمل جراحیم پاره شده!
• منظورت چیه كه باید پای چپشو می بریدیم؟!
• فوراً یه عكس از این زاویه بگیر. این یكی از عجایب خلقته!
• بهتره این تیكه رو نگه داریم. ممكنه برای تشریح به درد بخوره!
• ولی كتاب من اینجوری نمی گه! كتاب تو چاپ چندمه؟!
• فوراً اون تیكه گوشت رو برگردون!
• صبر كن ببینم! اگه این طحالشه، پس اون چی بود؟!
• پرستار لطفاً اون گوشت رو به من بده. اون گوشته ... همون چه می دونم... اون عضوی که نمی دونم چی بود دیگه!
• اوه! زود دوباره همه ی بخیه ها رو باز كنین. یكی از پنس ها كمه!
• اگه فقط یادم می اومد كه این كارو چه جوری هفته ی پیش توی كلاس بازآموزی انجام دادند خوب بود!
• لعنتی! بازم چراغ ها خراب شد!
گریه نوزاد
• می دونی؟ پول خیلی هنگفتی میشه توی تجارت كلیه به جیب زد. اوه! اینجا رو! این آقا یه كلیه اضافه داره!
• همه برن عقب وایسن! لنز چشمم افتاد بیرون!
• میشه قلبش رو یه مدت از تپیدن بندازی؟ تمركزم رو به هم می زنه!
• خیلی خب بچه ها... این برای همه مون می تونه یه تجربه ی جدید باشه!
• می دونستی این مریض خودشو یك میلیون دلار بیمه ی عمر كرده؟ الان زنش تلفن زد و گفت !!
• اشكالی نداره. همون قیچی رو بده. كف زمین رو كه تمیز كردن. نه؟!
• یادته بخش تشریح می گفت حاضره 1000 دلار برای یه جسد تر و تمیز بده؟!
• چی؟! منظورت چیه كه اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!
• كاش عینكم رو توی خونه جا نمی ذاشتم!
• این مریض بیچاره اگه اشتباه نكنم زن و بچه داره. نه؟!
در انتخاب رشته آگاهانه عمل کنید.(قسمت دوم)
• پرستار نگاه كن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام كرده بوده یا نه؟!
• خدای من! منظورت چیه كه ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین؟!
• نگران نباشین. فكر می كنم این تیغ به اندازه ی كافی تیز باشه!
• چیه؟ چرا اینطوری نگاه می كنین؟! تا حالا ندیدین یه دانشجو اینجا جراحی كنه؟!
• الو؟ سلام عزیزم. چی؟! منظورت چیه كه طلاق می خوای؟!
• من که نمی دونم این چه عضویه! ولی به هر حال زود بذارش وسط بسته یخ!
• عجله كنین. من نمی خوام این قسمت سریال رو از دست بدم!
• این گاز خنده خیلی باحاله. می شه یه كم دیگه شو امتحان كنم؟!
• پس بچه كو؟! مگه مریضو برای سزارین نیاورده بودن؟! اینجا اتاق عمل شماره چنده؟!
• هی پرستار! یه ست جراحی دیگه روی اون یكی میز باز كن. اون مریض هنوز داره تكون می خوره!
• مطمئنی كه بعداً ازمون شكایت نمی كنه؟!
• معلومه كه من این عمل رو قبلاً هم انجام دادم پرستار. تقریباً 20 سال پیش بود!
تعیین زمان ظهور در اختیار خداست و کسی جز او از آن آگاهی ندارد.آنچه برای ظهور لازم است،احساس جهانی برای امداد الهی و کمک غیبی، ناامیدی از همه مکتب های غیر الهی و آمادگی لازم پیروان و یاران امام برای همکاری با ایشان است و از این امور جز خداوند،کس دیگری اگاهی ندارد.بنابراین،کسانی که زمان ظهور را تعیین می کنند،دروغگویند.
وقتی از امام باقر(ع)پرسیدند که آیا برای ظهور وقتی معین شده است،سه بار فرمود : تعیین کنندگان وقت،دروغ گویند ۱.
پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
مثل ظهور حضرت مهدی (عج)،مثل برپایی قیامت است.مهدی(عج) نمی آید مگر ناگهانی ۲.
همچنین کسانی که ادعای ارتباط مستقیم با امام زمان (عج) را دارند و مدعی پیام هایی از امام زمان (عج) برای مردم هستند،در ادعای خود صادق نیستند. آنان که به ملاقات آن حضرت نائل می شوند و از هدایت های ایشان بهره مند می گردند ، کمتر از آن برای دیگران صحبت می کنند.
1- بحار الانوار،ج53،ص103 2- منتخب الاثر،ص124و224
جمعه پاتزدهم شعبان سال 255 هجری در شهر سامرا حضرت مهدی (عج) چشم به جهان گشود.
حکیمهدختر امام محمد تقی (ع) نقل می کند که امام حسن عسکری (ع) مرا خواست و فرمود : عمه امشب نیمه شعبان است نزد ما افطار کن که خدواند در این شب فرخنده شخصی را متولد می سازد که حجت او در روی زمین می باشد .
عرض کردم : مادر این فرزند مبارک کیست؟ فرمود : نرجس.
گفتم : فدایت شوم اثری از حاملگی در این بانوی گرامی ندیدم!
فرمود : برای همین می گویم نزد ما باش.وارد خانه شدم سلام کردمبانوی عالی مقام نرجس خاتون آمد کفش از پای من بیرون آورد و گفت :ای بانوی من شب بخیر!گفتم:بانوی من و خاندان ما نویی!گفت:نه،منکجاو این مقام بزرگ؟ گفتم : دخترجان امشب خدواند پسری به تو عنایت می فرماید : که سرور دوجهان خواهد بود. تا اینکلام ازمنشنیدبا کمال حجب و حیا نشست. پس از اقمه نماز افطار کردم و خوابیدم،سحرگاه برای انجام نماز شب برخاستم.بعد از نماز دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل او خبری نیست.پس از تعقیب نماز دوباره خوابیدم که پس از لحظه ای با اضطراب بیدار شدم دیدم نرجس نیز بیدار است ولی هیچگونه علامتی در وی مشهود نیست .
نزدیک بود که در وعده امام (ع) تردید کنم که ناگهان امام(ع)در مکانی که تشریف داشتند با صدای بلند مرا صدا زده فرمودند :
عمه : تعجیل مکن که وقت نزدیک است!
همینکه صدای مبارک امام حسن عسکری (ع) را شنیدم مشغول خواندن سوره المسجده و یس شدم.در این موقع نرجس با حال اضطراب از خواب برخاست . منبه وی نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم و پرسیدم : آیا درخود چیزی احساس می کنی؟ گفت : آری.
گفتم : ناراحت مباش و دل قوی دار،این همان مژده است که به تو دادم.
اندکی بعد صاحب الامر سلام الله علیه متولد شد آن ماه پاره را دیدم که مواضع هفتگانهسجده را روی زمین گذاشته و ذکر حق می گوید. او را در آغوش گرفتم در حالی که بر خلاف نوزادان دیگر از آلایش ولادت پاک و پاکیزه بود.
در این هنگام امام عسکری (ع) صدا زد : عمه جان ! فرزندم رانزد من بیاور،و او را نزد پدر بزرگوارش بردم،او را به سینه چسبانید و زبان در دهانش گذارد و دست بر چشم و گوش او کشید و فرمود فرزندم با من حرف بزن! آن مولود مسعود گفت : شهادت می دهم به وحدانیت پروردگار و رسالت حضرت محمد(ص)،سپس بر امیرالمومنین(ع) و ائمه طاهرین (ع) درود فرستاد و چون به نام پدرش رسید دیدگان گشود و سلام کرد .
امام(ع) فرمود : عمه جان :او را نزد مادرش ببر تا به او نیز سلام کند و باز نزد من برگردان. او را نزد مادرش بردم سلام کرد،مادر نیز جواب سلامش را داد،سپس او ا پیش امام حسن عسکری (ع)برگردانیدم ۱.
بعضی از اسماء و القاب ان گرامی عبارتند از : بقیه الله ، حجت ، خلف صالح،ابوالقاسم،قائم منتظر ، مهدی و (م ح م د) ، ناگفته نماند که نام ( م ح م د ) بنا بر فتوای شیخ انصاری مکروه ، شیخ طوسی حرام و حاجی نوری ذکر آن در مجالس و محافل حرام است ۲ .
1- بخار ،ج51،ص2 2- نجم الثاقب،ص48
كمي استراحت كردم ، كمي مطالعه كردم ، كمي فكرهاي جورواجور كردم و ساعت يك ربع به پنج به اتاق مادر رفتم بيدار بود .
كمي در سالن نشيمن نشستيم .صداي آهنگ زيبايي كه مهندس انتخاب كرده بود، پخش مي شد و ما مشغول صحبت شديم. بعد از صرف چاي مادر را به اتاقش بردم .كمي پيشش نشستم .داروهايش را دادم كه ثريا وارد شد وگفت: محبوبه سفارش كرده بود ملحفه را عوض كنم .اشكالي نداره؟
2.ازمنوی استارت runرااجراکرده ودرآن قسمت تایپ کردهdiskpartواینترکنید.
3.بعددراین قسمت تایپ کنیدlist diskتالیست دیسک هانمایان شود.که دراون قسمت disk 0همان هارد دیسک شماست وبقیه فلش مموری است که وارد کردید.
4.دراین قسمت فلش مموری خودراباتایپ این جمله انتخاب کنیدوبه جای شماره شماره ی دیسک خودروواردنمائید
select disk 1دقت داشته باشیدکه شماره ی دیسک شما باید بایک فاصله تایپ شود.بعدازتایپ کردن اینتر کنید.
5.خوب دراین قسمت اطلاعات فلش مموری شمابه بادخواهدرفت پس قبل ازادامه ی کارحتماازفلش مموری خودپشتیبان تهیه کنید.خوب حال تایپ کنید.cleanواینترکنیدوبعدتایپ کنید.create partition primaryواینترکنید.
6.حال دراین قسمت تایپ کردهselect partition 1واینترکنید.وتایپ کنید.activeواینترکنید.
7.خوب حال تایپ کنیدformat fs=fat32واینترکنید.دقت کنیداین مرحله حدود15دقیقه ای طول می کشدتافلش مموری شمافرمت شود.که بااعلام درصدآن که به درصد100برصدتمام هست.بعدازتمام شدن تایپ کنید.assignواینتر کنید.
8.حال تایپ کنید.exitتاازاین قسمت خارج شود.
10.خوب حال می تونید.یک سی دی ویندوز7ویا8رو درون فلش مموری خودکپی کرده وازبرای نصب کردن ویندوز استفاده کنید.
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم .
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..!
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت)
دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود..آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…
به گزارش دیار شهریار به نقل از افکارنیوز ، شیطان پس از رانده شدن از درگاه الهی در گفت وگویی با خداوند خواسته هایی قابل تامل مطرح می کند .حاصل این گفت و گو را پیامبر اعظم صلی الله علیه و اله و سلم چنین بیان می فرمایند:
همانا! ابلیس زمانی که به زمین فرو آورده شد گفت: خدایا مرا در زمین فرو فرستادی ومرا رانده شده قرار دادی پس برای من خانه ای قرار ده .خداوند فرمود: حمام (خانه توست)
گفت: برای من جاییی برای نشستن قرار ده خداوند فرمود: بازارها و محل جمع شدن مردم در راهها
گفت: برای من غذایی قراربده فرمود: آنچه اسم خدا بر آن برده نشده است
گفت: برای من نوشیدی قرار بده فرمود: هر مست کننده ای
گفت: برای من موذنی قرار بده فرمود: غنایی که با نی نواخته می شود
گفت: برای من یک چیز خواندنی قرار بده فرمود: شعر
گفت: برای من نوشته ای قرار بده فرموده: خال کوبیدن
گفت: برای من سخنی قرار بده فرمود: دروغ
گفت: برای من فرستاده ای قراربده فرمود: کهانت( و غیب گویی از روی ستاره ها)
گفت: برای من توری برای شکار قرار بده فرمود: زنان
(کنزالعمال ج ۱۶ ص ۴۲ حدیث ۴۴/۴۸)
چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز
بر شکوه سفر آخرتم، افزودند
اشک در چشم، کبابی خوردند
قبل نوشیدن چای،
همه از خوبی من میگفتند
ذکر اوصاف مرا،
که خودم هیچ نمی دانستم
نگران بودم من،
که برادر به غذا میل نداشت
دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد
راستی هم که برادر خوب است
گر چه دیر است، ولی فهمیدم
که عزیز است برادر، اگر از دست رود
و سفرباید کرد،
تا بدانی که تو را میخواهند
دست تان درد نکند،
ختم خوبی که به جا آوردید
اجرتان پیش خدا
عکس اعلامیه هم عالی بود،
کجی روبان هم،
ایده نابی بود
متن خوبی که حکایت می کرد
که من خوب عزیز
ناگهانی رفتم
و چه ناکام و نجیب
دعوت از اهل دلان،
که بیایند بدان مجلس سوگ
روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم
ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز
که بدانند همه،
ما چه فامیل عظیمی داریم
رخصتی داد حبیب،
که بیایم آنجا
آمدم مجلس ترحیم خودم،
همه را میدیدم
همه آنهایی،
که در ایام حیات،
نمی دیدمشان
همه آنهایی که نمی دانستم،
عشق من در دلشان ناپیداست
واعظ از من می گفت،
حس کمیابی بود
از نجابت هایم،
و از همه خوبیهام
و به خانم ها گفت:
اندکی آهسته
تا که مجلس بشود سنگین تر
سینه اش صاف نمود
و به آواز بخواند:
”مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم”
راستی این همه اقوام و رفیق
من خجل از همه شان
من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم
من به اندازه یک مجلس ختم،
دوستانی دارم!